Thursday, March 30, 2017

لیدی گاگا وقتی۸ساله بود (عکس)

بدون متن


شکنجه وحشیانه دختر 14 ساله توسط 2 جوان در سرویس بهداشتی پارک+عکس

در پی شکنجه وحشیانه یک دختر 14 ساله راز مهاجرت غیرقانونی یک خانواده از گواتمالا به مریلند فاش شد. 

دو نوجوان 17 و 18 ساله به اتهام تجاوز Rape به یک دختر 14 ساله توسط پلیس Police مریلند بازداشت شدند."آدلفو سانچز ریس"، 43 ساله پدر "هنری سانچز" نیز به اتهام ورود غیرقانونی روز جمعه توسط ماموران مهاجرت و گمرک ایالات متحده بازداشت شد. متهم 18 ساله در دادگاه به اتهام تجاوز و ورود غیرقانونی محاکمه می شود. این خانواده در آستانه دیپورت شدن قرار دارند. خوزه مونتانو نیز در ارتکاب جرم Crime هنری را همراهی کرده، آنها ساعت 9 صبح دختر نوجوانی را بزور داخل سرویس بهداشتی عمومی یک پارک برده و مورد تجاوز قرار دادند. بر اساس گزارش واصله، خانواده سانچز 7 ماه پیش بطور غیرقانونی از گواتمالا وارد مریلند شده است.

پرونده زنی که پسران را از دیوار به خانه اش می برد+عکس

داستانسرایی یک زن نیز نتوانست از فاش شدن راز عضویت وی در باند زورگیری جلوگیری کند.
مرد جوانی با مراجعه به کلانتری 19 شهر کرمان، اعلام کرد از سوی یک زن و چهار مرد هدف سرقت فریبکارانه‌ای قرار گرفته و موبایل و پول‌هایش را دزدیده‌اند.

این مرد جوان در جزئیات سرقت گفت: «از خیابانی گذر می‌کردم که ناگهان زن جوانی نزدم آمد و ادعا کرد کلیدش را در خانه جا گذاشته و نمی‌تواند در را باز کند. او از من خواست از دیوار وارد حیاط شوم و در را باز کنم که من قبول کردم. وقتی وارد حیاط شدم و در را باز کردم ناگهان خودرویی متوقف شد و با ادعای اینکه مزاحم زن جوان شده‌ام موبایل و پول‌هایم را غارت کردند و از محل دور شدند.»
با این ادعاها پلیس مأموریت خود را برای یافتن زوایای پنهان حادثه آغاز کرد و کارآگاهان در نخستین گام سراغ خانه زن جوان رفتند.
این زن که 25 ساله بود ادعا کرد مستأجر آن خانه است و دزدان را نمی‌شناسد اما بررسی‌های بیشتر و ادعای عجیب زن مرموز باعث شد مأموران به این زن مظنون شده و او را تحت نظر قرار دهند.
زن جوان که تصور نمی‌کرد تحت نظر باشد و فکر می‌کرد پلیس داستان دروغ او را باور کرده است، سراغ دیگر اعضای باند رفت و پلیس با ردگیری مخفیگاه آنها موفق به دستگیری این باند سازمان‌یافته شد.
سرهنگ عبدالعلی روانبخش فرمانده پلیس استان کرمان در این‌باره گفت: «این باند پس از شکایت یک مرد جوان به دام افتاد. احتمال می‌دهیم که این باند طعمه‌های دیگری نیز داشته باشند که هنوز پیش پلیس نیامده‌اند. طبق بررسی‌های پلیسی زن تبهکار هیچ سابقه‌ای نداشته و دیگر اعضای باند سابقه‌ای در این زمینه نداشته‌اند البته وضعیت آنها همچنان دردست بررسی قرار دارد.»
فرمانده پلیس شهر کرمان افزود: «براساس آخرین گزارش‌ها این باند 5 نفره در این زورگیری یک موبایل و حدود 150 هزا تومان پول بدست آورده‌اند.»

Wednesday, March 15, 2017

تصاویر ایوانکا ترامپ و همسرش در آپارتمان شخصی

ایوانکا ترامپ و همسرش در حال رفتن از آپارتمانشان دیده شدند دونالد ترامپ در حالی که به ریاست جمهوری ایالات متحده آمریکا منصوب شده است ایوانکا ترامپ و همسرش از همیشه یر کارتر به نظر می رسند .



Tuesday, March 14, 2017

عکس میترا حجار و همسرش سینا حجازی

بدون متن


افتضاح برای امارات در لب ساحل + عکس

منابع وابسته به گارد ساحلی یمن ضمن اعلام این خبر افزودند که تمام شواهد نشان می دهد این جسد متعلق به یک نظامی اماراتی است.

گارد ساحلی یمن جسد یکی از سربازان ائتلاف  متجاوز به رهبری عربستان را در سواحل استان حدیده پیدا کرد.
بنا بر اين گزارش، منابع وابسته به گارد ساحلی یمن ضمن اعلام این خبر افزودند که تمام شواهد نشان می دهد این جسد متعلق به یک نظامی اماراتی است.

این منابع با اشاره به آثار ترکش بر کمر این نظامی و سوختگی صورت و شکم او، تأکید کردند که این آثار نشان می دهد او به دست نیروهای ارتش و کمیته های مردمی یمن کشته شده است.
احتمال می رود این نظامی یکی از سرنشینان قایق جنگی وابسته به ائتلاف عربستان بوده باشد که پنجشنبۀ گذشته در برخورد با یک مین دریایی منفجر شد.

این دختران وپسران زیبا اگر در پایتخت بودند سوپراستار سینما می شدند

محمد كه از صحرا برگشت دل توي دلش نبود كه باز هم مي‌تواند «ژيكال» را ببيند يا نه. پيغام داده بودند كه حال زنش خوب نيست. اين بود كه برادرش جاي او ايستاد تا محمد به روستا برگردد. چوپان بود. ٨٠٠ راس گوسفند را ٩ ماه آزگار در كوه و صحرا مي‌چراند. يك روز در ماه مي‌توانست پايين بيايد و خانواده‌اش را ببيند. حالا ١٥ روز نشده آمده بود ببيند چه بر سر زنش آمده. پاييز بود و باران سيل‌آسا امان نمي‌داد. در خانه را كه باز كرد مادرش سراسيمه دويد طرفش كه اهالي او را برده‌اند بيمارستان. ژيكال بعد از سه روز دل‌درد و تب و لرز شديد وقتي به بيمارستان پيرانشهر رسيده بود دكترها گفته بودند آپانديسش پاره شده و بايد عمل شود. آفتاب ديگر پشت كوه‌هاي كلالين پايين رفته بود. باد سردي كه از قله كوه بلند شده بود محكم توي صورتش خورد. «دست خالي كه نمي‌شود. ماندم تا با پول بروم.» اين را مادر محمد گفته بود. معلوم نبود قطره‌هاي باران بود يا اشك؛ اما قطره قطره از روي گونه‌اش سر مي‌خوردند پايين... . 

داستان كولبري محمد از همينجا شروع شد. درست از همان لحظه‌اي كه اين جيب و آن جيب كرده و ديده بود كه لنگ يك و نيم ميليون تومان بيمارستان است. ناچار سراغ «هورامان» رفته بود؛ يكي از واسطه‌هاي ميان كولبران و صاحب بارها. كسي كه به ازاي هر كولبر با كارت كولبري ١٠ هزارتومان و براي كولبران غيرقانوني ٢٥ هزارتومان از صاحب بار مي‌گيرد تا با آنها بار او را از مرز رد كند. مثلا ٢٠٠ هزار تومان براي بيست كولبر مجوزدار. اين طوري نه كولبران رنگ صاحب بار را مي‌بينند و نه صاحب بار آفتاب و مهتاب را. بار كه به مقصد رسيد صاحب بار بارش را مي‌گيرد و كولبران هم پول‌شان را؛ بدون آنكه هيچ‌وقت همديگر را ديده باشند. واسطه هم كه سود خودش را مي‌برد. اين وسط كسي كه سرش بي‌كلاه مي‌ماند كولبر است به خصوص آنها كه كارت كولبري ندارند.


هورامان با كلي اما و اگر پول را به محمد داده بود؛ اما همانجا برايش روشن كرد كه در ازاي آن بايد كولبري كند. توضيح داد كه بسته به وزن هر بار بين ٧٠ تا ١٥٠ هزار تومان گيرش مي‌آيد. هورامان گفت: «كاك محمد تو قد بلند و چهارشانه‌اي؛ جواني زورت زياد است. حتما مي‌تواني ٢٠٠ كيلو بار را هم‌ برداري. اما من براي شروع بار ٣٥ كيلويي به تو مي‌دهم. يك روز هم در راهي... .»


هر كلمه‌اي كه از دهان هورامان به صورت محمد پرتاب مي‌شد خاطرات برادرش را در ذهنش زنده مي‌كرد. ٩ سال پيش وقتي كه هنوز دانش‌آموز بود مي‌خواست كولبري كند كه با شليك مرزبان‌ها به ته دره پرت شده بود. آنقدر دره عميق بود و صعب‌العبور كه حتي از خير جنازه‌اش هم گذشته بودند. برادرش ١٥ سال بيشتر نداشت كه جوانمرگ شد. محمد در مخمصه بدي افتاده بود. آنقدر مي‌دانست كه ٣٥ كيلو بار و يك روز راه، يعني بار غيرقانوني؛ يعني احتمال شليك مرزبان‌ها، احتمال انفجار مين‌هاي كمين كرده از دوران جنگ، يعني احتمال معلوليت يا مرگ.


بيشتر مردم روستاي كلالين مثل همه روستاهاي اطراف پيرانشهر و سردشت به چم و خم كولبري واردند. ٨٠ درصد آنها كارشان فقط كولبري است. حالا يا با مجوز يا بدون آن. اگر كارت كولبري داشته باشند بار سنگين‌تري را در مسافت كوتاه‌تري حدود ٥٠٠ متر حمل مي‌كنند. وزن بارها معمولا ١٠٠ تا ١٥٠ كيلو است. بعضي‌ها ٢٠٠ كيلو هم برمي‌دارند. براي حمل صد كيلو بار حدود ٧٠ هزار تومان به هر كولبر مي‌دهند. در منطقه پيرانشهر و سردشت نزديك به ٤ هزار كارت كولبري صادر شده و براي همين به هر كولبر معمولا هفته‌اي دو بار نوبت كولبري مي‌رسد. اين يعني ماهي حدود ٥٠٠ هزار تومان درآمد!


اوضاع كولبران بدون مجوز هم از اين بهتر نيست. مثلا براي ٣٥ كيلو باري كه محمد بايد حمل مي‌كرد ٧٠ هزار تومان گيرش مي‌آمد. درست است كه بارهاي غيرقانوني مثل سيگار، جارو برقي، دستكش و... سبك‌تر هستند اما كولبر بايد مسافت بيشتري طي كند. معمولا ٣٠ تا ٤٠ كيلومتر. آن هم مسيرهاي سخت كوهستاني كه تازه اگر شانس بياورند و گير ماموران مرزباني يا مين‌هاي تخريب نشده زمان جنگ نيفتند و حمله گرگ‌ها و سقوط ناگهاني بهمن به آنها امان بدهد بعد از حدود ٢٠ تا ٣٠ ساعت پياده‌روي به مقصد مي‌رسند. كولبري‌هاي غيرمجاز را بيشتر دانش‌آموزان دبيرستاني انجام مي‌دهند. زورشان كمتر است اما در عوض فرزترند. سر پربادتري هم دارند. تابستان كه مي‌شود پيچ و خم‌هاي كوهستاني مرز در قرق آنهاست.


محمد با خودش دو دو تا چهارتا كرد. چاره‌اي نبود. يك قران هم نداشت. پول را گرفت و مادرش را در بيمارستان گذاشت و خودش ساعت ٤ بعدازظهر به همراه سي نفر ديگر راه افتاد. بارشان پوشاك قاچاق بود. بعد از ١٨ ساعت پياده‌روي ١٢ ظهر روز بعد رسيدند. حالا يك سال و نيم از آن روز گذشته. محمد بدهي‌اش را داده اما به خاطر كولبري‌هاي وقت و بي‌وقت كار چوپاني را (كه براي ٩ ماه كار شبانه‌روزي در كوه و صحرا ٩ ميليون درآمد داشت)، از دست داده است. فقط كولبري مي‌كند و گه گاه اگر شانس بياورد مي‌تواند كار ساختماني هم انجام دهد.


«زوران» شيار در هم پيچيده كوه‌هاي «كهنه لاهيجان» را نشان مي‌دهد. يكي از همان مسيرهاي غيرقانوني كولبري كه حالا در مه و برف گم شده است. جثه درشتي دارد اما ١٧ سالش بيشتر نيست. دانش‌آموز است و چون سربازي نرفته كارت كولبري هم ندارد. اغلب اگر بار سيگار در كار باشد داوطلب حملش مي‌شود. خيلي وقت نيست كه كولبري را شروع كرده اما در همين مدت ياد گرفته كه حمل سيگار به نسبت پوشاك يا بقيه بارها با وزن يكسان آسان‌تر است. پول بيشتري هم دارد. براي ٣٥ كيلو بار سيگار تا صد هزار تومان هم مي‌دهند. براي اينكه به كمين مرزبان‌ها نخورد به همراه باقي كولبرها بيشتر مسير را شب‌ها راه مي‌روند. بين ٢٠ تا ٣٠ كيلومتر. هنوز حرفش تمام نشده كه يك‌باره پشت سرش بهمن فرو مي‌ريزد. صداي آوار برف براي لحظه‌اي همه جا را ساكت مي‌كند. حجم برف آنقدر زياد نيست اما آنقدر هست كه مسير رودخانه پايين دست خودش را مسدود كند. زوران گفت: «اين بهمن آنقدر نيست كه ما را بكشد اما ممكن است باعث شود تعادل‌مان بهم بخورد و از آن ارتفاع جايي پرت شويم. خودم يك بار گرفتار بهمن شده‌ام. اما نجات پيدا كردم. همين چند وقت پيش با ده كولبر ديگر بودم؛ چند دقيقه‌اي بارها را كنار گذاشته و استراحت مي‌كرديم. من از آنها فاصله گرفته بودم كه بهمن آمد. اول صدايش را شنيدم. بلافاصله با شال كل صورتم را بستم كه برف در دهانم پر نشود و خفه نشوم. شانس آوردم؛ كه هم بهمن سنگيني نبود و هم صخره‌اي در نزديكي بود كه زير آن پناه گرفتم. بعد هم بقيه كولبرها به كمكم آمدند.»
كولبري نه سن و سال مي‌شناسد و نه مدرك تحصيلي؛ عثمان جلالي تا قبل از آنكه مغازه‌اش زيان بدهد و بعد ورشكست شود، سمت كولبري نيامده بود. ٢١ ساله است هم كارت كولبري دارد و هم دانشجو است و درس مي‌خواند؛ دانشجوي آمار. كم و بيش اگر بتواند كارهاي دانشجويي هم انجام مي‌دهد اما منبع اصلي درآمدش كولبري است. بارهايي كه مي‌آورد معمولا وزني حدود ١٥٠ كيلو دارند. چون اگر باري كمتر از اين بردارد كمتر از ٦٠ يا ٧٠ هزار تومان هم گيرش مي‌ايد. مثل آن دفعه‌اي كه در نوبت باربري‌اش از شانس او بارش لاستيك بود؛ هر حلقه لاستيك را ٥ هزار تومان با او طي كردند كه سرجمع ١٠ حلقه لاستيك آورد و ٥٠ هزارتومان گرفت. اين طوري است كه درآمد او از كولبري از ٥٠ هزار تومان تا حداكثر ١٥٠ هزار تومان در هفته بيشتر نيست. اما دلمشغولي عثمان بيشتر از اينكه درآمد پايينش باشد، مخاطرات اين كار است: «در هفته دست‌كم دو حادثه براي كولبران اتفاق مي‌افتاد. از يك زخم نسبتا سطحي تا شكستگي‌هاي وخيم. خودم يك بار ديدم كه چطور «پشتيوان» كولبر ٧٠ ساله پايش پيچ خورد و با باري كه داشت چند بار ملق زد. وقتي بالاي سرش رسيديم استخوان لگنش زده بود بيرون. درد امانش را بريده بود. اورژانس آمد و به بيمارستان رفت. حالا چند پلاتين در پايش گذاشته‌اند و ديگر نمي‌تواند كار كند.»مثل «پشتيوان» در آن منطقه كم نيستند. «اسماعيل امام» ٥ ماه است كه خانه‌نشين شده؛ از مهرماه كه پايش روي يك تخته‌سنگ سر خورد و با بار ١٢٠ كيلويي روي پشتش روي زمين افتاد. لب مرز تمرچين، دو قدم ديگر مانده به اين سوي مرز بار آنچنان روي كمرش آمد كه دو مهره كمرش را شكست. شانس آورده بود كه مجوز داشت و اورژانس خودش را رسانده بود. اسماعيل ٣٤ ساله است و ١٠ سال است كه كارش كولبري است اما هيچ‌وقت بيمه نبوده و نيست. تنها يك بيمه روستايي دارد كه با آن هزينه‌هاي درمانش نزديك به ٤ ميليون شده است. در كمرش پلاتين گذاشته‌اند و ديگر نمي‌تواند بيشتراز ٥ كيلو بار را بلند كند. چهار ميليون را قرض كرده‌اند و هزينه‌هاي خورد و خوراك و زندگي خانواده چهارنفره‌اش را هم فاميل و اهالي روستا مي‌پردازند.


كلالين، كهنه لاهيجان، موكريان و... ده‌ها روستاي ديگر در منطقه مرزي پيرانشهر و سردشت پر از دختران و پسران زيباست. قد بلند و چهارشانه با چشم‌هاي اغلب سبز و قشنگ و پوست سرخ و سفيد و لبخندي مهربان. شايد اگر دست روزگار آنها را در منطقه‌اي پر از محروميت قرار نمي‌داد با اين همه زيبايي دست‌كم سوپراستارهاي بزرگي براي خودشان مي‌شدند. اما اغلب آنها براي لقمه‌اي نان، كولبر متولد مي‌شوند و كولبر مي‌ميرند.

Monday, March 13, 2017

زن 50 ساله ای بخاطر زیبایی لقب زیبای جادویی دریافت کرد! +عکس

خانم شو مین 50 ساله اهل چین با وجود پوست شفاف، تناسب اندام و شیک پوشی اش، اغلب با خواهر دختر 25 ساله اش اشتباه گرفته می شود.
ظاهرا راز چهره جوان این خانم مراقبت پوست، زمان خواب کافی و ذهن آرام است.


یکی از وب سایت های خبری چینی او را با لقب “زیبای جادویی” نام می برد. این خانم طرفدار گوشواره های پرزرق و برق و کفش های پاشنه بلند است و همیشه دوست دارد در بهترین تیپ خود باشد حال چه مهمانی عصرانه باشد و چه خرید ساده ای از سوپرمارکت. او می گوید بهترین همراه او در خرید، دخترش است و همیشه سلیقه او را در مد و لباس تحسین می کند.

“من و دخترم دوستان بسیار خوبی هستیم. به هیچ وجه هیچ اختلاف سنی بین ما نیست.”
خانم شو چهارسال پیش بازنشسته شد و می گوید در ابتدا کنار آمدن با اوقات فراغت ، برایوی بسیار سخت بوده است. او به گزارشگر محلی گفت: “من دوست ندارم دست از کار بردارم. ترجیح می دهم خود را مشغولکار نگه دارم.
بعد از بازنشستگی وقت زیادی را صرف جستجو در اینترنت و نوشتن خاطرات کردم تا احساس پیری به من دست ندهد. ولی با این حال هنوز هم فکر می کنم از اجتماع جا مانده ام.”
راز چهره جوان این خانم خواب کافی و ذهن آرام و مراقبت های روزمره پوست است ولی به تدریج او روشی را یافت تا دوباره مشغول باشد. خانم شو می گوید خود را با انجام کارهای خانه و رفتن به سالن های زیبایی و آرایشگاه ها مشغول نگه داشت.

“من هر دو ماه یک بار موهایم را رنگ می کنم. در غیراین صورت می توانید موهای خاکستری مرا مشاهده کنید.” او همچنین به گل علاقه زیادی دارد ، از این رو به کلاس گل آرایی و تزئینات با گل می رود تا ذهن خود را آرام نگه دارد.

شوهر او با نام فامیلی هوآنگ می گوید بسیار از چهره جوان همسرش احساس خوبی دارد و حتی ادعا می کند برخی همسرش را با یک خانم جوان اشتباه می گیرند و تصور می کنند وی پنهانی با زن جوانی ارتباط دارد.

آقای هوآنگ میگوید:”همسر من زیباست و به مراقبت های پوست نیز علاقه دارد، ولی مهم تراز همه او انسان سخاوتمندی است. او هر روز ساعت 9 شب می خوابد و از خودش مراقبت می کند.”